محل تبلیغات شما
سری داستانهای خاله زینب عید غدیر عید بود مدارس تعطیل و وقت خوبی بود برای جمع شدن دور خاله زینب تو کوچه که به طرف خونه خاله میرفتم در یکی یکی دوستا رو زدم و خبرشون کردم برای جمع شدن و گوش کردن به خاطرات خاله یکجورایی معتاد حرفهای خاله زینب شده بودیم و هر روز برای رفتن کنار خاله زینب عجله داشتیم اونروزها عید غدیر خونه سیدها میرفتیم پول سیدی میگرفتیم و شیرینی میخوردیم مامان اماده شده بود که بریم عید دیدنی ولی من اصرار داشتم اول خونه خاله زینب و خلاصه موفق شدم

سری داستانهای خاله زینب (بوی عطر سیب )

سری داستانهای خاله زینب (عید غدیر )۹

سری داستانهای خاله زینب (جن ) ۸

زینب ,عید ,خونه ,غدیر ,شدن ,یکی ,خاله زینب ,عید غدیر ,جمع شدن ,خونه خاله ,داستانهای خاله

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پرسش مهر