محل تبلیغات شما
از سری داستانهای خاله زینب چرخ خیاطی زمانی که هر روز یک جا کار میکردم تو خونه خانمی میرفتم که خیاط ماهری بود وبرای مردم شهر لباس میدوخت و من بعد کار خونه میرفتم کنارش و پس دوزو اتو انجام میدادم خیلی از این کار لذت میبردم تو اون مدت که پبشش بودم انگار دلش برام سوخته بود و برا همین فوت و فن الگو کشی و خیاطی رو کامل یادم دادن من خیاط خوبی شده بودم و همیشه از لطفی که در حقم کرده بود ممنونش بودم و ازش به نیکی یاد میکردم .

سری داستانهای خاله زینب (بوی عطر سیب )

سری داستانهای خاله زینب (عید غدیر )۹

سری داستانهای خاله زینب (جن ) ۸

خیاطی ,کار ,تو ,خونه ,میرفتم ,سری ,چرخ خیاطی ,بودم و ,خاله زینب ,از سری ,داستانهای خاله

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مجله سلامت و تغذیه