محل تبلیغات شما
Gisoo Alikhah: سری داستانهای خاله زینب شکوفه عشق در زندگی زینب وارد اتاقش شدیم بوی نم همه جا رو گرفته بود از گوشه سقف چک چک اب می امد بیرون از اون پرده چند لایه پارچه ایی کلفت باران می بارید و کمی سرد بود . لباسم کم بود و قطرات باران از تن پوش نازکم عبور کرده نسیم باد تنم را مور مور میکرد جلو بخاری هیزمی که تقریبا خاموش شده بود و نیاز به اضافه کردن هیزم داشت استادم و دو تا کنده بزرگ را داخلش گذاشتم خاله میگفت یک کم نفت هم از بالای بخاری بریز البته بریز رو

سری داستانهای خاله زینب (بوی عطر سیب )

سری داستانهای خاله زینب (عید غدیر )۹

سری داستانهای خاله زینب (جن ) ۸

زینب ,کم ,بریز ,باران ,مور ,رو ,شکوفه عشق ,عشق در ,در زندگی ,زینب شکوفه ,بود و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود رمان جدید