محل تبلیغات شما
از سری داستانهای خاله زینب( پیکار با بیسوادی ) ۷ امروز میخوام براتون از نامه های عاشقانه ایی بگم که خودم مینوشتم و خودم میخواندم دقیقا مثل خیلی قدیمها که یک ملا تو شهر داشتیم که با سواد بود هر کس نامه میخواست ده شاهی میگرفت نامه مینوشت و بعد امدن جواب ده شاهی میگرفت میخوند .شهربانو خانم اقای صمدی همسایه ما بود خانم بسیار مهربان و فهمیده هر جا خبر خوبی بود به من هم میگفت اون روز به منم اطلاع داد زینب جان میخوای خوندن نوشتن یاد بگیری با اشتیاق گفتم بله به

سری داستانهای خاله زینب (بوی عطر سیب )

سری داستانهای خاله زینب (عید غدیر )۹

سری داستانهای خاله زینب (جن ) ۸

نامه ,زینب ,شاهی ,سری ,خانم ,میگرفت ,پیکار با ,با بیسوادی ,ده شاهی ,زینب پیکار ,شاهی میگرفت

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها